محل تبلیغات شما

مرد بی پا

.

مردی رسید بر سرقله، که پا نداشت
شد قهرمان و هیچ، برآن ادعا نداشت
.
در سنگ های پشت سرش، رنگ سرخ ماند
جز دست و ران، برای صعودش عصا نداشت
.
از صخره ها گذشت و به تن داع لاله داشت
جز لاله های له شده در زخم ها نداشت
.
پاهای خود به خاک زمین دفن کرده بود
تندیس درد بود و به همره دوانداشت
.
در قمقمه رطوبت آهی نمانده بود
هربار می مکید به غیر هوا نداشت
.
می کردناله ها و  گهی خواهش کمک
فریاد می کشید، ولیکن صدا نداشت
.
خود را کشان به قله رسانید و بی گمان
بودش نفس به سینه و در خویش و نا داشت

می خواست پرچمی بزند فتح‌ قله را
جز تکه پیرهن به سر چوب جا نداشت
.
با پا توان به قله رسیدن ولی شگفت
بر قله می نشست دلیری که پا نداشت


رضا افضلی پانزدهم خرداد ماه ۱۳۹۸

.
درجوانی خوانده بودم:

مردی که پانداشت بر قله ای بلند به سختی صعود کرد

هالووین/رضا افضلی

رضا افضلی/خانه های چوبین/

رضا افضلی/لقمه ی دغدغه

نداشت ,قله ,ها ,بی ,مرد ,افضلی ,که پا ,و به ,مرد بی ,به قله ,بی پا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

چگونه از بورس درآمد کسب کنیم معتاد ·٠•● ~~ مــهــــربــــان ~~ ●•٠·